یک:
دردی که سررا به بدن متصل کند داریم!
اما این درداز دردهای مادراست!
دو:
بنده خدا!لازم نیست تا "بی جینگ " بروی ...
برای کسب علم..."جامع کاربردی"!
سه:
توانگرم به دو الماس چشم تو...
می ریزد چون اشک...روی شانه هایم ..."ثروت"...
چهار:
رئیس انجمن عشق ...یک پروانه بود...
جمع می کرد همچوخود رادرپی دیوانگی !
پنج:
شمعدانی کنارپنجره ... به شمعدانی کنارحوض...حسادت می کرد!
می خواست بچه ها...باتوپ پلاستیکی ...
گلدانش رابشکنند...
تاعوض شود ...زندگی بالباس تکراری!
شش:
ماهی مغز کوچکی داشت!
وقتی از تنگ به دریارهاشد ...برگشت!
چون از قبل فوبیای ترس ازجمعیت داشت و... نمی دانست...!
هفت:
کنارحافظ توکیستی؟
اگرشاخه نبات نباشی...دگرچه فرق کند...
هشت:
ابرهای تهران می رقصیدند...
صدای هل هله ی شهر ...می رفت آسمان!
نه:
دست از مغز پیام گرفت...
شیشه رابشکن!
توگفتی :عصبانی نیستم!...
دیگرکامپیوترخریدن بس است !
ده:
گفتی : گل های من را بخر...
گفتم:
چقدر گران فروشی ؟نه!
گفتی:بخر ارزان هم می توانم بفروشم...
گفتم :چند تاست ؟
گفتی:35تا17000تومن!
گفتم:بفرماییدو...دسته ی گل ها راگرفتم...
گفتی:خدامی داند...برایم دعاکن...برایت دعاکنم...
خنده ای تلخ روی لبانم نشست...
فردای آنروز...پزشکم گفت:...تودیگرمشکل نداری ...واقعا که شفا ازخداست...
گفتم:خدایی که همه جاهست...حتا میدان توحید.......