یک:
تولد برای تو...گرفتن یک پیله است ...
داستان کرم بودن ...تمام می شود...تا تو...پروانه بمیری!
دو:
نه اینکه منتی سرتو باشد...
ولی...خاطرنشان می کنم...عاشق تو ...من بودم!
مگرقلب چیزکمی ست ...
که به جای قلبت پیوند زده ای...
سه:
کرم نما...و...پریشان کن...آن سیه مورا...
منی که دست ندارمدراین هوی...
نسیم!نسیم!
چهار:
خوب بودن را باور نمی کنم!
چون به تازگی...سیم قلب کسی را...وصل ذهن خدا...نمی بینم!
پنج:
ماه می آید وپیمان شکن می روی ...
ای شمس...
قراربود...شب هاهم کنارهم باشیم!
شش:
عادت داریم میان قهوه ها...بخندیم!
چقدر تلخ است...
خنده ای که تو...ازمیانش رفته باشی...
هفت:
ترجمه خطبه 237:
.....................................
انسان باید...نفس رامهارزند...وآن را دراختیارگرفته...ازطغیان و گناهان بازدارد...
وزمام آن را...به سوی اطاعت پروردگاربکشاند...