یک:
جان من...درکف دست تو ...میرفت...
یک دریا عشق بردی و...ساحل ات راکشتی ...
دو:
یک شمس خریدی به شعر...آیا؟
هنوزتاریک می بینم...که تو...به یک قطعه نور او رسیده باشی!
سه:
به جان که...می خرم آن فتنه ی نکاه تورا...
همه بدانند...که من...کتک خورم ملس است !
چهار:
میان خواب ... صدای جعبه ی موسیقی...
می غلتم میان عشق...
هنوز...نامه هایم را می خوانی ...
پنج:
شمشیر می کشی و زبانت سرخ است...
یادت نیست نسیمم!...که به جانم بندی ...ای شمع!
شش:
خطبه 38:
آن کس که ... ازمرگ بترسد نجات نمی یابد...و آن کس که زنده ماندن رادوست دارد...
برای همیشه دردنیا نخواهد ماند....