یک:
یک عمر ... ازسیاست فرارکرده ام!
نگو!...
طرفدارتوبودن...جرم بود...و...
مشق سیاست کرده ام!
دو:
خبررسیده که دل داده ای به یار دگر...
چگونه نسوزم !که کارخود ...بلد نبوددلم!
سه:
واژگان ...درتداوم کثرت عشق...دریا شده اند ...
که ..
جانشان بالا می آید...در نورسوزناک ماه شب چهارده !
چهار:
برگشته ای ازهزاران عشق بی فرجام...
می خندم...
که فرجام عشق من...اولین بی وفایی توبود !
پنج:
سروهم که باشی... زمستانی هست... تبری هست ...
جان سالم هم که بدر برده باشی...وببری...صندوق خاطراتت پرمی شود ...
ازدرختانی که جفاها دیده اند ...
می توانی هم نوع نباشی؟
شش:
دربند ... یادتو کردم ...
قرارشد بروی...
نیامدی ومن ...
میان میله های قفس ...
saray...تو بودم!
هفت:
ترجمه خطبه 113 نهج البلاغه:
پرهیز دادن از دنیا پرستی :
شمارا از دنیا پرستی می ترسانم...
زیرا منزلگاهی ست برای کوچ کردن ... نه منزلی برای همیشه ماندن...
دنیا خودرا با غرور زینت داده وبازینت و زیبایی می فریبد ..........................