یک :
تبر... رویا نداشت...
وقتی ... کمر درخت را می زد ...
به آینده ...
که ... جوانه می رویید ...
فکر نمی کرد !
دو:
قهرمان !
دستم رابلند کردی ...که ... پیروزعشق ...
به شکست جدایی ... نیندیشد!
سه:
یوسف!
قدر عشق من نمی دانی !
شاید برای کافری مثل من !...
خداباعشق تو...
بهشتی ... خریده باشد!
چهار:
شهرخلوت شد و تو...
بازنرفتی ...
پای رابسته به عشق ... کجا فرارکنی ؟
پنج:
حسودی می کنم ... به صحبت قناری ها...
به حد یک قفس هم... جای من و یار نبود!
شش:
چشم هایم را درآوردی...
می گفتی ... عروسک ها... بی چشم باید!
شاید ... آغوش صاحبشان ...عوض شود!
هفت :
کناریارت که آسوده بخوابی ...
من ... خشنودم!
که بین ما...
یکی ...حداقل خوشبخت است !
هشت:
ترجمه نامه 53:
مردم گرایی ...حق گرایی...
دوست داشتنی ترین چیزها نزدتو... درحق میانه ترین ... ودرعدل فراگیرترین ... ودرجلب خشنودی
مردم گسترده ترین باشد...
که همانا خشم عمومی مردم ... خشنودی خواص ...راازبین می برد ... اما خشم خواص را ...خشنودی همگان بی اثر می کند .......