یک/
بوی تند فلفل
اشک درچشمانم
زبان سوخته
جزای بچه بدبود
که با خنده و شادی
به بانویی پیر گفته بود: من هم عاشقتونم!
دو/
شکستند مدادهایم را با دستهایشان
چون من شعررا ؛ طرح می زدم
و به لب های تو که می رسید
حتی درسن دانشگاه
آنقدر بچه بودم
که ممنوع را تشخیص نمی دادم!
سه/
چراغ رو به حیاط را روشن کن
تا درتاریکی باغچه
روح مرا ببینی که ایستاده ام
تا تو از هیچ سیاهی ای نهراسی!
چراغ رو به حیاط را روشن کن
و به روح ایمان بیاور
که باز می گردد
تا با هرچه قدرت است نگذارد تو؛ باز گریه کنی !
چراغ رو به حیاط را روشن کن
روحم مثل جسمم خسته و خمیده نیست
مثل سالها قبل جوانتر وآرام بخواب
دیگر شب ها صدای من بیدارت نمی کند
و آرامشم بیشتر
به رامش ات کمک می کند
چراغ رو به حیاط را روشن کن !
چهار/
گریه ات را خنده می پنداشتم از چشم شوخ
شوخی اما حالیت نیست ؛ گریه می کنی !!!
پنج/
تو که رمز قلب مرا می دانی
بازش کن!
نه درد
نه غم
نه غصه
هرچه شادی هست با خودت ببر
و آنقدر خالی ام کن
تاقلبم پر شود از عشق تو
عشق معنی جدیدی ست که به قلبم می دهم!
شش/
مزار شش گوشه ات را یا حسین(ع) به نور خودت
قسمت می دهم که نگاهی به من بیندازی (اربعین)
.............................................................
ارادتمند