بی شمس

ادبی

۱۲ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

من ... " مگنوم"م...ودنیای بی دفاع!

یک:

آن روی عشق مرا بالا آوردی ...

جان می دادم و بازهم ... نام تو را می گفتم ...

دو:

کله قند روی سرما سائیده شد و ...

بعد آن هروقت که می خندیدیم ...

حتما!

از باریدن قند روی سرمان ...ناشی بود!

سه:

نیایش من باخدای به خاطر تو ادامه داشت ...

می ترسیدم ... شیطان درغفلت ...مرا از تو ...بگیرد!

چهار:

روی دیوار پیچیده بود مثل هزار پا ...

دستانت دور گردن آجرها ...

مرا به لج می انداخت ...

خودم را چسباندم به نور ...

به نور داغ چراغ تراس !...

تا بال هایم بسوزد ...

این سزای چشم من بود که به بهانه ی بویت ...

روی دیوار ... می چرخید!

پنج:

مربای آلبالو از شعر تو می چکید ...

انگار نان طرد صبح گتهی ...روی دستانت ...

ورق می خورد ...

می لیسیدم واژه هائی که صبح از لبان تو جاری می شد ...

کتاب تو نامش :...آلبالو و لب های ترک خورده بود!

شش:

مزار شش گوشه ات را به قلب آویخته ام ...

به رقیه(س)قسم که قلب من به مزار شما آویخته ...

 

 

هفت:

انبوه واژه ها ...می آیند ولی تو نمی آئی ...

درها بسته می شوند ولی تو ... نمی آئی ...

صبح تا غروب زنگ ها به صدا در می آیند ولی تو ...نمی آئی ...

غروب می شود ...داستان های تصویری رسانه ها شروع می شود ...ولی تو نمی آئی ...

سفره شام آماده می شود ...می خوریم وسکوت بین مان ...ولی تو نمی آئی ...

من بیدارم ...دیگر داریم به نیمه شب نزدیک می شویم ... تو می آئی !!!

...

گاه می شود از گل فروش های سر چهارراه دسته گلی برای من خریده باشی ...

گاه می شود حوصله داشته باشی و با من چند کلمه صحبت کنی ...

گاه می شود بچه ها بیدار باشند و چند کلام بگوئیم ...بخندیم و یا دعوا کنیم ...

وگاه می شود که زودتر بیائی اخبار یا فوتبال ووالیبال ببینی ...

...

تو دیگر متعلق به کجائی ؟ بیشتر اداره / شرکت یا ...رانندگی؟

نمی دانم!ولی هنوز می دانم متعلق به همبم وتوی این سالها به دیگری نیندیشیده ایم ...

...

جوراب هایت را هرشب کنار می گذاری و زیر پیراهنت را عوض می کنی و بعد دوش گرفتن هایت عطر "وود " می زنی و می آئی ...می آئی ...می آئی ...

...

صبح سبزی می خرم و تو مقابل چشممی ...ناهاردرست می کنم و تو مقابل چشممی و شب درسکوت بین هم باز مقابل چشممی ...

به حرف های نسنجیده دیگران می خندم به اینکه تو خیلی نیسای و ممکن است کجاها باشی ...

به قضاوت دیگران که تورا پول دوست معرفی می کنند ولی بعد می ایند تا قرض بگیرند ...

ما ...محتاج نیستیم ...

...

می دانی این سالها یاد گرفته ام ...کولر را خودم سرویس کنم ...وبه خنده ی بچه ها به خودم بخندم ....

یاد گرفته ام میخ و چکش بردارم ...اچار فرانسه را بکار بیندازم و لوله های گرفته ی آشپز خانه را باز کنم ...!!!

...

تو شب ها شاهزاده خانه باش ...امیری که خسته از را رسیده و بوی غذا و کیک پرتقالی دارد مستش می کند ...من این کارها را از عشق می کنم نه کوچکی و حقارت ...و دوست دارم که تو مرا ببینی ولی ...خدا به تو چهار چشم داده که  اتفاقا ببینی ...

حریصم به نگاه تو ...و بوته های گل رز ...که هرشب یک رنگند ... یک شب آبی ...یک شب قرمز ...یک شب سفید ...یک شب صورتی ...

" تقدیم به بعضی از لیلا ها "....

 

 

هشت:

ترومپ!

ما اعتقاد به مشگل گشائی فاطمه زهرا (س) داریم ...

تا هست کجا مشگل گشائی شما....؟

 

نه:

پراید:

بچه ها تولد مامان بزرگه من براش دستبند خریدم از طرف شمام پیرهن و کفش دادم کیک تولدم شبیه بنز 2019 درست کردن فقط دو دقیقه ی دیگه میرسه درخونه ...

لامبورگینی و پورشه:

آخ جون ...چشم بابا!

...

چند لحظه بعد مامان بنز:

وا!چه بوئی از آشپز خونه می آد ...بعد مدتها فکر می کنم یکی داره غیر من تو این خونه فسنجون می پزه ...یعنی کی می تونه باشه؟

ننه خاور:

من!تولدت مبارک بنزی!بیا کادوات بدم ...ناقابله گوشواره!

مامان بنز:

چرازحمت کشیدی؟

پراید:

منم دستبند خریدم و بچه ها پیرهن و کفش ...امیدوارم خوشتون بیاد!

بابا پژو:

خود شیرین بدبخت!به من یه ندائی می دادی آبروم نمی رفت!تو اصلا همین طوری!من الان چیکار کنم یادم رفته باشه؟

مامان بنز:

عب نداره پژو ...تو خودت کادوئی!این حرفا چیه؟

بابابیوک:

دروغ میگه پول داده بود به من ...من برات هدیه بخرم ...پول رو دادم کرم حلزون و خاویار گرفتم ...دیدم داری پیر می شی چروک صورتتو از بین ببری ...پزو گفت ندیم ...ناراحت میشه!

مامان بنز:

نمی خواد!بدین ننه خاور بیشتر لازمش میشه!درضمن تشکر!

بابا پژو:

ناراحت نشو بنزی!برات بلیط خریدم یه هفته بری کیش!

 

 

ده:

رهبرم...

صلح و آرامش ما قابل ستایش هست ...

صبر داریم درمقابل بیدادگران و رسوایان ...

 

یازده:

توی سر یه ملت زدن کارخوبی نیست ...اینکه بخوای خوار و خفیف شون کنی ...

تا بعدا از شرایط پیش آمده استفاده کنی ...مردم آلمان ...ژاپن تو این تله افتادن و این وضعیت رو داشتن و خیلی کشورهای دیگه که خدارو شکر تونستن خودشون رو به سختی از شرایط صفر نجات بدن ...ولی باید توجه داشت الان دیگه قرن بیست نیست!درضمن دیگه دنیام دنیای قدیم نیست با طرز فکر 2 دقیقه پیش نمیشه یه شرکت رو اداره کرد چه برسه به مردم یه مملکت !

دوازده:

تو فضا نشسته بودیم یهودیدم چن تا از فامیا تماس گرفتن  !چیه؟دوباره مارو دیده بودن مشغول یه کار عجیب...چی؟جمع آوری اطلاعات فضائی!خوب قربونتون برم شما روزمین این کاره اید ما روفضا!

200 میلیارد ستاره فقط تو کهکشان راه شیریه !!!ببین ما چه کاره ایم ؟!همت کنید بیائید کمک!الان خبر تو فاست نه رو زمین!اگه شد با" شازده کوچولو "عکس می گیرم می ذارم تو پرو فایلم!انشالله!

سیزده:

یاد ایام ...یاد ایام ...

چهارده:

یه درس عبرت:

اگه کسی خودشو رو معرفی نکرد و شما یهو شناختیدش ... شگفت زده نشید و یهو هویتش رو تو جمع فریاد نزنید ...

گفته باشم هزار سال بگذره آخر سر برا خودتون بد میشه ...!!!

 

پانزده:

من اصلا با فضای مجازی قهرم!همین!نمی بینید!!!

اینا تصاویرین که دوست داشتم امروز اینجا ببینیدشون ...همین ...حرف درست نکنید!

۰۵ مهر ۹۸ ، ۱۳:۰۵ ۰ نظر
سیده لیلا مددی

یاد مردانی که چون شیران روز ...... حمله فتح و ظفر کرده بخیر...

یک:

نخوانده ای دونامه ی چشمم را ...

خواب نداری ...

شاید درالتماس مظلومانه ی دوچشم من ...

خواب بیاید ...

روی دوچشم تو!

دو:

اگر مرا کشته ای ... چرا هنوز دوستت دارم!

شاید که قتل تو ...ناشی از عشق بی کلام تو است ...!

سه:

نیر توی چشم من ...داغ بود!

ولی مهر سیاست مدار ...توی مدرسه ...کیفم را زد!

چهار:

بوی بهار می آمد ولی ...برگ ها معکوس ...

روی زمین پراکنده و درخواب مرگ ...(بودند)!

پنج:

پنجره یک فاصله بود از من تا تو ...

شکست تبر شعر ...

فاصله هارا ...

شش:

مزار شش گوشه ات را امروز زیارت کردم ...

دیدم که زین العابدین ات(ع)... عشق است ...

 

هفت:

تو ...یک روح بودی توی دوست داشتن هایم ...

توی عشق ورزی هایم به شعرهائی که تویش قهرمان ها غائب بودند ...

تو سایه ای بودی که یک روز آفتابی از پشت پنجره ی اتاقم گذشته بودی ...

تو...عشقی بودی درکلیتی که یک جنس داشت ولی من ...معنی تورا از تن ...گرفته بودم....

تو بیزارم می کردی ...

بیازم می کردی از نمایش ام درهرجائی که بودم که تو ...تو ...تو ... تو را می خواستم تا تماشگرم باشی ولی ...نبودی ...

تو بیزارم می کردی ...

از حضور!

تا درنهایت تنهائی ...بین جمع ...با تو حرف بزنم و بخندم ...

تو ...سالها بود رفته بودی ...وسال ها بود که خودخواهانه سایه ی عشق ات را گذاشته بودی توی قلب من ...و ...رفته بودی ...رفته بودی ...رفته بودی ...

...

ولی کجا می توانستم دیگر تا این حد عاشق باشم...کجا؟توی آلبوم هیچ کس دیگر ...؟

حتی من ...تصویر هم نبودم و نبودم که کسی فکر کند هستم تا با عشق نصفم کند و ببردم ...آنجائی که شاید تو هم دوست داشتی بروم ...

خانه یخت...دیگر برای من دور بود ...رفته بودم تا چین و ماچین که دیگر دست کسی به من نرسد ...

آنقدر دور دور دور که همه فکر می کردند من مرده ام!و مرده به چه کار آید درخانه ی بخت کسی ...

...

آی خودخواه ...آی گذشته از امتحانهای سخت...آی عشق ...

من هم آمدم ...توی تولدم ...

یادگرفتم که چطور مثل تو بمیرم ...میان شادی ...مثل شمع تولد ...وقتی همه خوشحال بودند ...

من آمدم ...

...

می ایم و حقم را که تو باشی از خدای می گیرم ...

می دانم تو از حق من خیلی خیلی بیشتری ولی ...می گیرم ...

می گیرمت توی دستهایم و دیگر به تو بال و پر نمی دهم ...به من چه که دیگران به تو چه نیازی دارند؟من به تو نیاز داشتم و دارم ...از زمین تا خدا به تو نیاز داشتم و دارم ...توی تک تک ثانیه های زندگی فقط و فقط تو را می خواستم وروح ات را می خواستم و...دیگر هیچ!

دیگر نمی گذارم بروی ...کنارهم خودخواه و بی هیچ فکری ...

که از اول ان دنیا ...دنیای ما نبود ...دنیای ریال پرست ها ئی بود که بع دلار پسند شدند و قربان خدا بروم که دنیا خفه اشان هم کرد ...بازهم عاشقش بودند ...

می رویم کنار افق...

یکجتئی نزدیک خورشید و اقیانوس خانه می گیریم ...و می نشینیم و از آن بالا یااز آن گوشه ی تلخ دنیا که غم سرخ اش درغروب عاشقان را دیوانه می کند ...به دنیای کوچک خیلی ها نگاه می کنیم ...

شاید حالا دیگر وقت خندیدن ما باشد ...

 

"تقدیم به بعضی لیلاها ..."

 

 

هشت:

ترومپ!

خیلی دیر است دیر شدن یعنی دیر ...

ولی می توان خیلی زود برگشت از دیر!...

 

نه:

مامان بنز:

بچه ها یواش صحبت کنید ...از وقتی کمرم درد می کنه ...احساس می کنم توی سرم طبل می زنن...

پراید:

وا مامان !"گودرزی به شقایق چه ربطی داره؟" کمرت درد میکنه به سرت چه مربوط؟

بابا پژو:

تو اصلا مادرت رو می شناسی؟...از اول هرچائی اش درد می کرد ما تا سه روز نباید حرف می زدیم !

بوگاتی:

وا چه خوب!از قرار مدت هاست مریض نشدن مامان جون!

ننه خاور:

این؟به تو نمی گه میترسه تو براش دست بگیری ...تو گوشش همیشه پنبه هست ...

مامان بنز:

ننه خاور!ولم کن ...می ذارم می رم آلمان اینام بلدنیستن کوفته بپزن ...

بابا بیوک:

منم عین توام بنزی!همه تون ساکت!سرمون داره میترکه!

پراید:

بچه هارو می برم خونه ی عمه ...که شما راحت باشین...

مامان بنز:

نه!چیکارداری بچه هارو؟الان خوب می شم ...یه ساعت تحمل کن!

 

ده:

رهبرم ...

از عشق آل علی(ع)خسته نیستیم ...بلکه ...

جوانتر می شویم با عشقی که به ایشان داریم ...

 

 

یازده:

وفات امام چهارم شیعیان حضرت سجاد علیه السلام تسلیت ...

درضمن این روزها یادمون هست(مثل همیشه ولی این روزها مناسبتی هست) خاطره و چهره ی شهیدان بزرگوار دفاع مقدس که با ما هم نشین و هم کلام بودند و از بین ما رفتند ...خدایشان بیامرزد ...

 

دوازده:

تو فضا نشسته بودیم دیدیم یهو دونفررو دست بسته آوردن فضا گفتن اینا باید تو فضا زندونی شن ....

کی باشن خوبه؟تام لی جونز و وویل اسمیت!بازیگرای مردان سیه پوش .حالا نگم چرا؟محرمانه اس!ولی خوب از روزی که اومدن همین طور دارن امضا می دن ...من خودم 100 تا امضا از شون گرفتمبرا فامیل ... مخصوصا از تام لی جونز که هنر پیشه محبوب خودم ام هست!...الهی!...

سیزده:

بی تربیت نوشت:

اگر از دستم برآید آلرژی را بکشم بعد بسوزانم و بعد بیندازمش ته جدول بیماری ها ...

بی وجدان لامصب بی نامو...

 

۰۳ مهر ۹۸ ، ۱۸:۰۶ ۱ نظر
سیده لیلا مددی