یک:
روز روشن دلم را برده ای...
تا باشب تار چشم هایت بسازم...
دو:
بیماری من نام تورادارد...
چندان ناشناخته نیست...
سه :
طبیب خندید وگفت:
ازدست می روی...
چه باک...اگردعای دست های تونباشم...
یک:
روز روشن دلم را برده ای...
تا باشب تار چشم هایت بسازم...
دو:
بیماری من نام تورادارد...
چندان ناشناخته نیست...
سه :
طبیب خندید وگفت:
ازدست می روی...
چه باک...اگردعای دست های تونباشم...
یک:
زرهپلک بپوش ...
درخواب هم ... جنگ باچشم های ش ... عالمی دارد ...
دو:
خواب درچشم هایم شکست...
صدای اشک تو ... نگذاشت ...
سه:
فکردرخواب محال است ...
اما فکر خواب ...
پیش توست ...
رگ خواب من ...
یک:
بادبهارو کشتی ...
ماه آن بالاست...
خداجاری ست میان رگ های دریا ...
دو:
روکشیده و جهادمی کرد ...
آن علی (س) که فاطمه عشق دو جهانش بود !
سه:
به اشتیاق شمس ... مولوی شدی ...
ماکه ازنیستان جداشدیم ... که هیچ!
چهار:
نگار نگاشته شد...
به عشوه ... که عشق حافظ است ...
ماکه بیسوادیم ... چگونه بخوانیم این معما را ؟
پنج:
ماهی های قرمز...
که به تنگ عادت کرده اید
عمرتان کوتاه نباشد....
به تحمل دریا زنده بمانید....