یک:

بوسه فروختم دانه ای هیچ به تو ...

بعد دیدم فردای آن ...خریده ای دانه ای یک میلیارد !!!

دو:

چرا روی سیاهم را با دروغ سپید روی کنم ؟

برای روی سپیدی که پشت چهره ی آن ..سیاه تر از روی من است ...!!!

سه:

بعد از بعد چهارم ...رفتیم بعد سه!

ما بلد نبودیم راه برویم دربعد دو ...دربعد یک ...غوطه ور شدیم!!!


چهار:

جنگ شد و دنیا مرد و من آواره ی بیابان ها ...

بلد بودم زندگی ...

زنده ماندم تا با جهان بجنگم ...برای زندگی ...

پنج:

یوسف موی خودرا بست و از زندان رها شد ...وا رها ...

موی یوسف را تمام عاشقان ...بسته می دیدند ...در ازادی ازادها ...

شش:

مزار شش گوشه ات مرا بخواهد و من نیایم ؟چرا؟

پا هایم ...فدای جاده های خاکی کربلا ...می ایم !


هفت:

و آزادی تعریف شده در حقوق شهر وندی به ان جا می رسد که شهروند با خیال "اسیر بودن"درمتن قانون ...دست به ارتکاب جنایات تعریف نشده می زند !و جالب است که قانون این افراد را کسانی می داند که تازه با حقوق شهروندی آشنا شده ویا کلا شهر وند نیستند و از جاهای دیگر آمده اند !!!

هشت:

trump!دانش اموزان ایرانی دیگر نمی پرستند یو اس را ...

و مرگ برآنی که از شدت فهم ...نمی فهمد حس ایرانی ...

نه:

بوگاتی:

مامان جان!براتون فسنجون پختم آوردم!

مامان بنز:

وا بوگاتی!تو که غذای ایرانی نمی پختی؟

بوگاتی:

دیگه می خام زنددگیمو نگه دارم نه مثل سابق!

ننه خاور:

حالا با مرغ پختی یا باکوفته ریزه؟

باباپزو:

مامان حالاباید وسواس به خرج بدی؟

مامان بنز:

ترشه یا شیرین؟

بوگاتی:

خیلی خوشمزه اس ...رب انارش کامبیزه!

پراید:

جان من؟از حسودی ...سمیه اش رو نخریدی؟


ده:

رهبرم ...

دراوج می خندم و راضی به رضائی ...

که میان سربازان خود هزار خاطر خواه دارد ...


یازده:

یکک

باید از ترس ها عبورکرد ...واقعا لذت داره ...

ترس از همه چی ...

وزندگی هرروز و هرروز و هرروز ...

دو:

یه وق می بینی زیادم دهن لق نیستم!

شاید دارم با پرگویی ذهنمو از هزار هزار حرف خالی می کنم !

ولی با این حال کار خوبی می کنی ...مواظب خودت هستی !!!

دوازده:

پر شدی از لکه و دیگر نداری هیچ ...تازگی !

ای سیب که قایم شدی و "آلمایی"نیستی!!!

سیزده:

ممنون از چهره هایی که بی صدا می آن 

"با شوخی :از چین و ماچین"

مخلصتونم ملت