یک:

دیوار ...ممنوعیت دیدار تو بود ...

روح شدم واز تمام دیوارهایی که مانع تو بودند ...گذشتم!!!

دو:

خیالات برم داشت که ...آدم توام ...

کورم کردی وروانه باغی که درخت هارا جای تو بغل می کردم !!!

سه:

حیا خورده بودی ...و بی ادبی هایت برای من بود ...

شخصیت خودت را بردی زیر سئوال برای یک کلام که"من نیستم"!!!

چهار:

مادر تازه مرده بود و من یک سنگینی بزرگ روی قلبم حس می کردم ...پاییز بود و لامصب باران آذر تمامی نداشت ...

کلاس دوم راهنمایی بودم ...نرگس چهرم بود ...نورا دوم بود ...نفیسه 5سالش بود و سعیده 2 سال ...برادرها هردو سرباز بودند و پدرکارگر ...

می دانستم بالاخره یک نامادری می آید و جای مادر بیچاره مراکه هم کارگر خانه بود و هم کارگر مزرعه می گرفت ولی ...چادر مادرم را برداشتم و بستم به کمرم ...سعیده را گرفتم پشتم و خانه را جارو زدم ...برای بچه ها غذا پختم و کتاب اجتماعیم را جلوی چشمانم گرفتم ...

...............................................

آقای مددی و خانواده اش آمده بودن باغ ...به من گفت :نگران درس هایت نباش ...شب ها با دخترش درس می خواندیم ...او دانشجو بود ومن دانش آموز .....

..........................................................................

چند وقت پیش خانم مددی را دیدم ...شوهرش مرده بود و می گفت ...دختش مشغول است ...

دارم دخترم و همکلاسی هایش را می برم مدرسه ...سرویس مدرسه هستم ...بچه ها بزرگ شدند و ازدواج کردند ...

پدر چهار سال پیش زن گرفت و الان دوباره دو تا بچه دارد ...دیگر همه مان محض دیدار می رویم و خانمش زن خوبی ست ...

...............................................

از مرگ نمی ترسم .هفته ای یکبار می روم وبا مادرم حرف می زنم ...دخترم ششم است و سال دیگر می رود دوره ی اول دبیرستان ...

خانم مددی راست می گفت ...دیپلم لازمم شد و الان دارم درس می خوانم و ترم 2 حقوق هستم ...

اسم من مریم است ...

پنج:

تلفظ صحیح نام تورا بلد نبودم ..با صفا ...

چطور مجازات می کنی زبانی که ...لکنت دارد ؟!!!

شش:

مزار شش گوشه ات را با دست هایم لمس می کنم یا حسین (ع)...

من شاهدم که هزار نفر دستشان بیمه تو است !!!



هفت:

مریض بودی و باید مرا می زدی و زدی ...

خوب شدی؟...درملاقات تازه ات الله اکبر ...برو که خوب می روی ...!!!

هشت:

ترامپ با همسرش قهر کرد و رفت روی کانا په ...

همسرش برق کاخ را قطع کرد ...شب ترسید و برگشت به تخت خواب !!!

نه:

پراید غیرت داشت و سلاح سرد حمل می کرد و "مرد "بود ...

بنز را دزدیده بودند با بچه ها رفت و پس اش گرفت !!!


ده:

خدارا شک رکه دغدغه هایم بزرگ شده اند و دیگر به مادیات فکر نمی کنم ...یک روز آرزو داشتم یکی از خانه های شهر مال من باشد ...یک جایی برای خودم و زندگی داشته باشم ...ولی حالا دارم فکر می کنم که از من چه می ماند ...

نه آن خانه و مدرک و ...

منظورم چیزهای معنوی ست ...من و بعضی های دیگر نمی توانیم دیگر ازهم جداشویم ...این دنیا و آن دنیا !!!

...........................................................................

وقتی می روم از گوگل بی شمس را سرچ کنم آن هایی که مر بوط به پرشین بلاگ می شود ...می رود روی پرشین باکس که یک جور تبلیغ است ...عیب ندارد شاید پرشین بلاگ ما کارگران مجانیش را ول کند که با داشتمن 200 صفحه که نوشتم روزی 1000تومان از تبلیغاتش را به مدت 6سال ...بخور نوش ...

می توانید از طریق ترجمه ی بغل صفحه درگوگل وارد صفحه ی انگلیسی شوید و بعد زبان را به فارسی تغیییر دهید البته که می توانید ....."به دوستداران "

یازده:

ای ماه آذر من ...ای آذرماهی ...

فدای تواند ستاره ها ...با من که کنار نمی آیی؟!!!

دوازده:

مهدی (ع)افتخار می کنم که سرزمین من ...قدمگاه تو باشد ...

که هرچه علم هست مشکوک است ...به آن علم که می داند تو کی می آیی ...

سیزده:

خیلی شرمنده ام که بضاعتم همینه ...

برا خواننده ها یی که واقعا زحمت می کشن و از دورترین نقاط ایران مثلا سیستان و بلوچستان و بوشهر و خوزستان و ...جاهای دیگه زحمت می کشن و می آن ...ممنون!